*بسم ربّ الفاطرالعلیّ العالی الاعلی*
پروردگارا... چه کسی پوچ تر از من است
ازتودرقبال اعمالم درهراسم...
امابااین همه گویافقط نام توست که مرابه آرامش میخواند وترس راازوجودم می هراساند...
» الابذکرالله تطمئنُ القلوب«
وتنهایادتوست مرابرآن داشته که برایت دلنامه حقارت تنظیم کنم...
ازعبدی ذلیل، شکست خورده ای حقیر، قدرتمندی ضعیف، مالکی سفیه وبی اختیار، مسافری باکوله باری پر ازپوچی...
به پادشاهی محیط، شاهدی که خود حاکم است، بزرگ اماسخی، قدرتمند اما رئوف، بصیراما ستّار...
منم عبدت، محتاج جود وکرمَت؛ ازتو پناه می خواهم ازتوئی که ظلمم به سوی توست...
ازتوئی که گنهم درحضورتوست...
توراهم ده که قلبم سرای توست...
پناهم ده که جزسویت گذرگاهی ندارم...
شایدغافل ترین بندگان بودم، شایدارزشی نزدت نداشتم، شایداعمالم سودی نرساند، شایدسربه زیروگنه کارم، اما قوت قلبی نزدخوددارم، اماراه نجاتی ازدرون حس میکنم...
نگاهی که صدها سال است بدنبال امسال من است من ها غافل از این نگاه و در عین حال به دنبال این نگاه
تو را در لحظه هایم حس کردم اما امان از غفلتی که احساس را به فراموشی سپارد
در حالی که وجود و لحظه هایم اگر با لحظه ای غفلت تو آغاز میشد ابتدای پایانم را رغم می زد
چه عذابی دردناک تر از بی نگاهی ات
عذابم بی تو و دور از تو ماندن است...
میدانم حتی یک لحظه غفلت از یادتو به نسبت با همان اندازه، تنهایی در قبر و قیامت را به دنبال دارد
اما مهربانم... ای نفس و همه آرامش جان و تنم این وعده را هم داده ای که به کوری چشم دشمنانتان هم که شده محبینتان را تنها نگذارید...